سیلا بعد از فرار کردن به استامبول میفهمه که حامله ست.واز ماردین یکی می فرستن تا سیلا رو بکشه ولی بوران اجازه نمیده و به سیلا میگه بخاطر تو اینکارو نکردم بخاطر بچم اینکارو کردم و تو این اتفاقات سیلا و بوران باهم آشتی میکنند.حتی در استامبول یه عروسی خودمانه هم میگیرن.
جهن سیلا رو میدزده و تا ماردین انفدر میزنه که کم میمونه سیلا بچه اش رو ازدست بده ولی بوران هم دنبال جهان و سیلا به ماردین میره و سیلا رو نجات میده.
قوم بوران میگند بچه از امره است نه بوران،ولی بوران میگه بچه،بچه منه. و قرار میزارن اگه بچه پسر باشه سیلا تا یک سالگی بچش زنده میمونه ولی اگه دختر باشه بعد بدنیا اومدن بچه میمیره.بچه سیلا و بوران پسر میشه،و بعداز مدتی قوم بوران میگن باید سیلا رو بکشیم (چون سیلا فرار کرده بود میخوان بکشنش)ولی اینبار هم بوران جون سیلا رو نجات میده.
جهان آزاد رو در استامبول میکشه و نارین بعداز مرگ آزاد میفهمه که حامله ست بعد مرگ آزاد بوران از خواهرش رسیدگی میکنه و نارین بچه اش رو بدنیا میاره.
جهان با همسر بورهان(فامیل سیلا) رابطه برقرار میکنه و بورهان میفهمه و جهان رو میکشه(زن بورهان هم از جهان حامله ست ولی بچه اون تو شکمش میمیره).بعد از اتفاقاتی بوران موفق میشه عقاید غلط رو عوض کنه و سیلا و بوران دوباره بچه دار میشن و سیلا دو دختر دوقلو بدنیا میاره.وبه خوبی و خوشی در ماردین زندگی میکنند.